حجتالاسلام پیروزمند تبیین کرد:
جریان عاشورا و حادثه کربلا، تقابل دو دین، دو الگوی مدیریتی و راهبری و در یک کلام؛ نزاع تمام عیار بین دو اسلام علوی و اموی بود. رخداد عاشورا در سال ۶۱ تبلور عینی یک الگوی رهبری موفق و موثر و اصلاحگری سیدالشهدا(ع) در برابر ماکیاولیسم اموی است. بنابراین نگاه کردن به این منظر و تبیین بُعد رهبری در جریان واقعه کربلا و عملیاتی کردن مدیریت سیدالشهدا، که برگرفته از سبک علوی است، در سازمانها و نهادها با توجه به داشتههای محدود و رویارویی این دو سبک در جامعه، مهم و حیاتی است.
در این راستا با حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند، عضو هیئت علمى دانشگاه عالی دفاع ملی و مسئول مرکز تحقیقات فرهنگستان علوم اسلامی قم، گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانیم:
یکی از مسائل قابل توجه این است که کمتر از زاویه مدیریتی و حکمرانی به رخداد عاشورا توجه کردهایم، در ابتدا تقابل دو الگو و نگاه مدیریتی علوی و اموی را در جریان عاشورا بیان بفرمایید.
از مسائل و درس آموختههای واقعه عاشورا میتوان به دو سبک؛ یکی مواجهه امام(ع) با جامعه زمان خود و دیگری مواجهه بنیامیه با محوریت یزید با جامعه نگاه کرد. هنگامی که از بحث مدیریت سخن به میان میآوریم به نظر میرسد که مدیریت اجتماعی در ادبیات امروز بیشتر معطوف به تکنیکها و سبکهایی میشود که مربوط به مدیریت در دستگاهها و سازمانها است اما باید توجه داشت مهمتر از مدیریت سازمانی، مدیریت اجتماعی است.
مدیریت اجتماعی یعنی مدیریت بر جهتگیریهای عمومی که جامعه به سمت آن میرود و آن را پذیرا میشود و به سمت آن حرکت میکند. طبیعتا این مدیریت، چتر تأثیرگذارتری نسبت به مدیریتهای دستگاهی دارد و هنگامی سخن از عبرتآموزی از عاشورا آن هم از موضع مدیریتی داریم، قاعدتا باید با توجه به مقیاس مدیریتی که امام(ع) نسبت به جامعه خود بلکه فراتر از جامعه خود داشتند، موضوع را مورد مطالعه قرار دهیم و مدیریت را صرفا در مفهومی که از مدیریت در ادبیات موجود تلقی میشود، محصور نکنیم.
حقانیت موضعگیری سیدالشهدا(ع)
مهمترین نقاط تفاوت مدیریت علوی با مدیریت اموی که در قالب مواجهه این دو الگو در عاشورا متجلی شد، چیست؟
در این زمینه میتوان مقایسه مختصری در برخی از جهات داشته باشیم. محور اول، مدیریت سیدالشهدا(ع) با محور بصیرتآفرینی است. تلاش ایشان بر این است که عقلانیت جامعه خود را رشد دهد تا مردم با آگاهی، مسیر دفاع از سیدالشهدا(ع) و فاصله گرفتن از دستگاه بنیامیه را انتخاب کنند.
شاهد بعدی مسئله این است که حضرت سیدالشهدا(ع) در طول زمان و پس از امام حسن مجتبی(ع) که اوج آن در خطبه منا آغاز شد و طی حرکتی که به سمت کربلا داشتند، در طول مسیر، فرمایشاتی داشتند که اوج آن در روز عاشورا بود. ایشان در سخنرانیهای متعدد، تلاششان بر این بود که مردم را آگاه کنند و در روز عاشورا چندین سخنرانی داشتند و خودشان را معرفی و علت ایستادگی خود و علت طرف مقابل خود را در جنگ با ایشان، بیان کردند.
این سخنرانیها برای این بود که مردم از روی جهل و نادانی مقابله و مواجهه با حضرت(ع) نداشته باشند. کلمات زیادی سیدالشهدا(ع) در این خصوص دارند از جمله اینکه مگر فرزند رسول الله(ص) غیر از من سراغ دارید؟ مگر من حرامی را حلال و حلالی را حرام کردم؟ عباراتی از این قبیل نشاندهنده حقانیت موضعگیری ایشان بود.
مدیریت دستگاه اموی بر مبنای تجهیل
در نقطه مقابل، مدیریت دستگاه اموی بر مبنای تجهیل است. تجهیل یعنی مردم را در جهالت نگهداشتن و از آگاهی و بصیرت مردم ممانعت کردن. علتش نیز این بود که آنها هراس داشتند از اینکه مردم شناخت صحیحی نسبت به اهلبیت(ع)، شخصیت و اجداد آنها پیدا کنند لذا از موضعگیریهای مردم نگران بودند. به همین خاطر هنگامی که چند سال به عقب بازمیگردیم، میبینیم زمانی که امام علی(ع) را به شهادت رساندند و خبر شهادت ایشان در هنگام نماز و ضربت خوردن ایشان در محراب نماز منتشر میشود، این عبارت نقل شده است، و لو اینکه عده معدودی نیز آن را نقل کرده باشند بسیار تأسفبار است؛ «مگر علی نماز هم میخواند». این در حقیت همان سبک مدیریت اموی است که از زمان علی(ع) وجود داشت و در زمان سیدالشهدا(ع) این استمرار پیدا کرد که مردم را در جهالت نگه دارند.
مدیریت صداقت رفتار در مقابل فریب و اغوا
محور دوم در مدیریت علوی و سیدالشهدا(ع)، صداقت در رفتار و برخورد با مردم است. امام حسین(ع) با اصحاب خود با صداقت صحبت میکردند، یکی از نمونههای بارز این صداقت گفتوگوی امام در شب عاشورا با اصحاب بود. ایشان به وضوح تصویر عاشورا و فردای عاشورا را بیان میکنند؛ «فردا هیچ یک از ما زنده نخواهیم ماند. آنها قصد من را کردهاند. بیعتم را از شما برداشتم و اگر میخواهید جانتان محفوظ باشد، میتوانید صحنه را ترک کنید». این نشاندهنده این است که امام بنای فریب اصحاب و همراهان را ندارند.
در نقطه مقابل دستگاه اموی بنای مدیریتش بر فریب و اغوا بود. این اغواگری برای کتمان ماهیت پلید و پلشت خودشان بود. آنها افرادی دنیازده و بیاعتقادی بودند که نمیخواستند مردم با چهره واقعیشان آشنا شوند و در مقابل مردم را با وعدههای مختلف فریب میدادند و آنها را به مطامع دنیا تحریک میکردند به طوری که در مقابل موضع امام آنها را به مقابله وادارند.
دفاع از حق و مظلوم محور سومی است که در مدیریت سیدالشهدا و علوی برجستگی دارد. امام حسین(ع) فرمایشهای مختلفی دارند از جمله اینکه «ألاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ، و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ» و در توضیحی که نسبت به فلسفه قیام و عدم پذیرش سازش با دستگاه بنیامیه بیان کردند در یک جمله کل ماجرا را خلاصه کردند «مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود».
جابهجایی حق در لشکر عمربنسعد
بنابراین دفاع از حق آن هم با تعریف درست و معیار علوی و الهی باید انجام شود که مهمترین آن، حق خدای متعال و در رتبه بعد حق امام(ع) و حق مردم است. بنیامیه از این کار ممانعت کردند و آنها را از این حق باز داشتند و در نقطه مقابل سعی کردند تا حق را بپوشانند و کتمان کنند و چهره و تعریف اشتباهی از حق ارائه دهند.
عمر بن سعد در روز عاشورا هنگامی که میخواست دستور به حرکت لشکر در مقابله با سیدالشهدا(ع) دهد به آنها خطاب کرد «خیل الله» ای لشکر خدا، حرکت کنید و به مقابله با حسین(ع) اهتمام بورزید. این تعبیر خیل الله، نشاندهنده جابه جایی حق است. یعنی بنیامیه با دستگاه تبلیغاتی که داشتند این توانایی را برای حداقل درصد قابل توجهی از مردم داشتند که حق را وارونه جلوه دهند و با حضرت سیدالشهدا(ع) که یادگار پیامبر(ص) بود و در صداقت و امانت شهره بود، مقابله کنند. به عبارتی امویان میخواستند نشان دهند که ما لشکر خدا هستیم انگار سیدالشهدا(ع) به منزله یک شورشی در مقابل خلیفه بر حق مسلمین خروج کرده است.
ایکنا ـ معیار دیگری که در مدیریت علوی و در صحنه عاشورا تجلی زیادی داشت، مدیریت بر محور امر به معروف و نهی از منکر است، در این باره بیشتر توضیح دهید.
این موضوع یک قابلیت همگانی و فراگیر به دستگاه مدیریت میدهد. در مدیریت علوی و سیدالشهدا(ع) هنگامی سخن از مدیریت گفته میشود، فقط اینگونه نیست که فرد صاحب منصب تا زمانی که صاحب آن منصب است، مسئولیت دارد و در غیر این حالت، مسئولیتی نداشته باشد. بنابر منطق پیامبر(ص) «کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ» همه باید احساس مسئولیت کنند اما احساس مسئولیت نه نسبت به منافع مادی خود، البته آن هم اشکال ندارد اما هدف اصلی نیست، بلکه احساس مسئولیت نسبت به دفاع از حق، اقامه احکام شریعت، عدم تعویض جایگاه معروف و منکر.
نفوذ سیدالشهدا(ع) بر قلوب اصحاب
اتفاقی که در زمان سیدالشهدا(ع) و حماسه عاشورا افتاد این بود؛ معروف و منکر، جایش عوض شده بود و مدیریت امویان بر محور پول و فریفتن مردم با وعدههای دروغین بود به طوری که در واقعه عاشورا افراد مختلف با وعدههای مختلف مادی خودشان را راضی کردند تا خون سیدالشهدا(ع) و اصحابش را بریزند. در عاشورا فرماندهان با مبالغ کلان و افراد عادی با مبالغ کم و ناچیز از حمایت سیدالشهدا(ع) در امر به معروف و نهی از منکر صرفنظر کردند.
ایکنا ـ به نظر میآید وجه تمایز مدیریت سیدالشهدا(ع) با مدیریت امویان، مدیریت بر قلبها بوده است.
نکته صحیحی است، مدیریت سیدالشهدا(ع)، مدیریت بر دلها و قلبها بود اما مدیریت اموی، مدیریت بر اوهام و تقویت اوهامها و تصورات بود. سیدالشهدا(ع) اینگونه بر قلوب اصحاب سیطره و نفوذ داشتند چنانکه حضرت(ع) در شب عاشورا فرمودند «بیعتم را از شما برداشتم» سپس هر کدام به زبانی بیان کردند «کجا برویم و چگونه خودمان را راضی کنیم که از شما فاصله بگیریم و اگر بارها کشته شویم و بدنمان را خاکستر کنند و دوباره زنده شویم، در بیعت شما خواهیم بود». این نشاندهنده این است که اصحاب با همه وجود و جانشان با همراهی اباعبدالله الحسین(ع) برخواستهاند، البته همراهی قلبی که با بصیرت رخ داده است.
در مقابل در جبهه امویان شاهدیم که آنها در تخیلات، اوهام و تصورات شیطانی خود به سر میبردند و تصور میکردند که از اسلام دفاع میکنند درحالی که دچار توهم شدند و میخواستند خود را توجیه کنند و به منافع مادی خود برسند و حضرت سیدالشهدا(ع) این صحنه را به ترتیبی زیبا آراستند و حماسهای خلق کردند که به یک الگوی تاریخی تبدیل شد تا در همه زمانها این تفاوت در دو سبک حکمرانی، مدیریت اجتماعی و رابطه با مردم و مدیریت روشن و شفاف بماند و از آن الهام بگیریم و فریب منافع مادی و ظاهری را نخوریم.
مدیران خود را با مدیریت سیدالشهدا ارزیابی کنند
چگونه میتوان از الگوی مدیریت اجتماعی سیدالشهدا(ع) یا همان مدیریت علوی برای تربیت و پرورش نیروها و مدیران برای نظام اسلامی استفاده کنیم؟
سخن گفتن و مرور کردن تاریخ هر ساله و هر باره به این منظور است که این اتفاق در سطوح مختلف از صدر تا ذیل اتفاق بیافتد. همه افراد در سطوح مدیریت باید خود را براساس فرهنگی که در واقعه عاشورا اتفاق افتاده است، ارزیابی کنند تا پس از ارزیابی سبک مدیریت خود را بهبود ببخشند و اصلاح کنند.
اینکه هر ساله در مجلس عزای سیدالشهدا(ع) مینشینیم و عرض ارادت میکنیم و این مظلومیت را مرور میکنیم و بکا و تباکی داریم، فلسفهاش همین است که در قالب این نشست و برخاستها این بصیرت برای ما رخ دهد و تغییر و تحولی در الگوی رفتاری ما شکل بگیرد. طبیعتاً مدیران به دلیل تأثیرگذاری بیشتر در حوزه مسئولیت خود باید این مقوله را بیشتر سرلوحه قرار دهند.
نظام مدیریت ما نباید با مدیریت سکولار ممزوج شود
پس چرا اینگونه به نظر میرسد که با این الگوی رفتاری علوی و حسینی فاصله داریم؟
هرچه فرهنگ مادی و مدیریت بر مدار فرهنگ مادی در جامعه در هر سطحی، نفوذ پیدا کند همین موجب میشود از معیارهای علوی حکمرانی فاصله بگیریم. معتقدم عاملی که این فاصلهگذاری را بیشتر میکند، متأثر شدن نظام مدیریت ما از دانش مدیریت سکولار است. به دلیل اینکه ادبیات مدیریت غرب براساس قدرت، ثروت و شهوت پایهریزی شده و افراد برای دست یافتن به قدرت، ثروت و شهوت تلاش میکنند و انگیزه افراد برای تصدی مسئولیتها در مدیریت غربی، تصاحب یکی از آنها یا ترکیبی از آنها است، بنابراین قواعدی که در مدیریت باید رعایت شود و تشویق و تنبیهی که در دستگاهها رخ میدهد، بر همین اساس است.
پس نتیجه میگیریم به میزانی که جامعه مدیریتی ما تحت تأثیر آن ادبیات پرورش پیدا کند، ناخودآگاه ممکن است با آن معیار برخورد کند اما مجموعه مدیران ما، که تعداد آنها نیز کم نیستند، در جبهه و جنگ رشد کرده و با ادبیات امام راحل و مقام معظم رهبری، قرآن و اهلبیت(ع) آشنا هستند و این تفاوت ها را متوجه هستند و سعی میکنند تا بر اساس این معیارها عمل کنند. بنابراین باید امتداد این مضامین و مفاهیم در منش مدیریتی ما بروز و ظهور پیدا کند.