سید منیرالدین حسینی الهاشمی در ۲۰ آبان ۱۳۲۲ شمسی در شهر شیراز به دنیا آمد. پدرِ ایشان، آیتالله العظمی سید نورالدین حسینی الهاشمی (۱۳۳۵ـ۱۲۷۴ش)، از مراجع طراز اول ایران در آن زمان و مؤسس حزب دینی و ضداستعماری «برادران» بود. آیتالله العظمی خامنهای در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۸۷ در جمع مردم شیراز، مرحوم سید نورالدین حسینی را «روحانیِ شجاع، سازمانده، فعال و زمانشناس» خطاب کردند.
ـ بستر تربیتی
سید منیرالدین حسینی در خانۀ آن فقیه مبارز و مجاهد رشد کرد و شخصیت و اندیشهاش در چنین محیط و بستری، نُضج یافت. وی بهشدت تحتتأثیر شخصیت معنوی و علمی پدر خویش بود و بینش سیاسی و تفکر اجتماعی را از آن مرحوم به ارث برد. میتوان «سید نورالدین حسینی» را نخستین مربی و معلّم «سید منیرالدین حسینی» دانست که آثار این تعلیم و تربیت، تا آخر عمر با وی همراه بود.
ـ تحصیلات حوزوی
سید منیرالدین حسینی تحصیلات کلاسیک را با سرعت طی کرد و وقتی وارد کلاس هفتم شد، یازده سال بیشتر نداشت. شوق تحصیل در معارف دینی، موجب شد به فراگیری علوم حوزوی مبادرت ورزد. او دوازده و نیم سال داشت که پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند. وی پس از گذراندن «دورۀ مقدمات» و بخشی از «دورۀ سطح» در شیراز، در سال ۱۳۳۸ برای تکمیل تحصیلات خود رهسپار حوزۀ علمیۀ قم گردید و کتاب «معالم» را نزد آیتالله شیخ مرتضی بنیفضل، کتاب «حاشیه» را نزد آیتالله اسماعیل صالحی مازندرانی و کتاب «قوانین» را نزد آیتالله شیخ مصطفی اعتمادی و بخشی از کتاب «رسائل» را نزد آیتالله شیخ حسین نوری همدانی تلمذ نمود. ایشان در سال ۱۳۴۴ به شیراز بازگشت و در آنجا مستقر شد و ادامۀ کتاب «رسائل» را از محضر آیتالله سید محمود علوی فراگرفت و همچنین در دروس «رجال» و «درایه» حجتالاسلام و المسلمین شیخ جعفر شاملی شرکت کرد؛ در این فرصت، همچنین فعالیتهای جدیِ مطالعاتی و پژوهشی بر روی آثار پدرش انجام داد تا بر مبانی فکری پدر در زمینههای علمی و اجتماعی اشراف پیدا کند.
ـ ادامه تحصیل و پیوستن به مبارزات انقلابی
سید منیرالدین حسینی، مدتی کوتاه بعد از رحلت آیتالله العظمی بروجردی، امام خمینی(ره) را فقیه اعلم تشخیص داد و مقلّد ایشان شد؛ در آن زمان، حضرت امام هنوز قیام خود را آغاز نکرده بودند. وی در دوران مبارزات انقلابی، به جبهۀ امام خمینی(ره) پیوست و تحت لوای ایشان قرار گرفت و در قم، شیراز و نجف، به جریان انقلاب اسلامی کمک کرد. ایشان دلبستگی زیادی به شخصیت حضرت امام داشت، از این رو، به نجف اشرف هجرت کرد تا از محضر امام، که به عراق تبعید شده بودند، بهره ببرد و همچنین در دروس علمای دیگر شرکت کند. او در حوزۀ نجف، اواخرِ کتاب «رسائل» را نزد آیتالله شهید سید اسدالله مدنی تبریزی آموخت و کتاب «کفایهالاصول» را نزد آیتالله سید عباس خاتم یزدی و آیتالله سید جعفر کریمی تلمذ کرد و کتاب «مکاسب» را بهطور کامل از محضر آیتالله شیخ حسین راستی کاشانی درس گرفت. وی در بهمنماه سال ۱۳۴۹ به شیراز بازگشت و بعد از مدتی، عازم قم گردید. ایشان در حوزۀ قم در حلقۀ دروسِ خارج آیتالله سید ابوالقاسم فانی اصفهانی و آیتالله مرتضی حائری حضور یافت و از محضر آنها نیز بهرههای علمی زیادی گرفت. ایشان در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فراگیری مبانی فلسفه و منطق و تعمّق در آنها نیز غافل نبود؛ بهویژه اینکه منابع و آثار مهم فلسفی شرقی و غربی را نیز مورد مطالعه و دقّت پژوهشی قرار داد و لذا در مناظرات و نشستهای علمی، با قدرت به نقد اندیشههای مارکسیستی و کاپیتالیستی و سایر تئوریهای مدرن میپرداخت.
ـ تغییر ذهنیت بعد از حضور در درس ولایت فقیه
سید منیرالدین حسینی در حادثه پانزده خرداد، در ماجرای کاپیتولاسیون، در برگزاری چهلم شهدای قم و تبریز، در سخنرانیهای تبلیغی برای معرفی اندیشههای حضرت امام، و… نقش جدّی ایفا کرد، اما ترجیح میداد در جهت تقویت جنبۀ فرهنگی مبارزات، حتیالمقدور به تبیین و تعمیق تئوری انقلاب اسلامی براساس اندیشههای امام خمینی(ره) بپردازد. نقطهعطف مهمی که سرآغاز ارتقاء ذهنیت وی و ورود به فصل جدید از مبارزات فرهنگی و سیاسی شد، حضور ایشان در سلسله دروس ولایت فقیه بود. در سال ۱۳۴۹ در نجف اشرف، حضرت امام بحث حکومت اسلامی را تدریس کردند که دوازده جلسه به طول انجامید. سید منیرالدین حسینی در آن درسها حضور یافت و تأثیر عمیقی از آن پذیرفت و تغییراتی در افق دید و اندیشۀ او رخ داد که به تعبیر خودشان، او را از «تفکر اجتماعی» به «تفکر حکومتی» منتقل کرد. سید منیرالدین حسینی در خاطرات خود میگوید: «تا قبل از حضور در درس ولایت فقیه، در اندیشۀ حزب و تحزّب بودم، اما بعد از آن، ذهنیت من کلاً به هم ریخت و به فکر نظام و حکومت افتادم و فرمایشات امام به من خط میداد». در حقیقت، دروس ولایت فقیه در نجف، حلقۀ مفقودۀ پروژۀ «تحقق اسلام در عینیّت» بود که امام خمینی(ره)، آن را از ابتدای دهه چهل شمسی آغاز کرد.
ـ تدریس «روش اجتهاد» به جوانان مبارز
یکی از ارکان اندیشۀ سید منیرالدین حسینی، اعتقاد راسخ به «اصالت و حقانیت روش اجتهاد» بهعنوان تنها روش منطقی و قاعدهمند اتصال به منابع اصیل دین، در مقابل روشهای دیگر بود. ایشان علاوه بر تبیین تئوری ولایت فقیه برای جوانان انقلابی، احساس وظیفه میکرد که برای جلوگیری از انحرافات ایدئولوژیک و مقابله با جریانهای التقاطی در فهم دین و تفسیر قرآن، عمق و استحکام روش فقاهت را تدریس و تبیین کند. ایشان این اصل و روش را با سازمانهای انقلابی، گروههای دانشجویی و فعالان سیاسی و اجتماعی مطرح میکرد و به آنها آموزش میداد. سید منیرالدین حسینی برای انحرافیابی و تصحیح لغزشهای فکری، همراه با «نقد محتوا و آثارِ» مکاتب و جریانها یا اندیشۀ افراد شاخص، دست روی «روش» آنها میگذاشت و روشها را نیز به نقد میکشید و ریشههای انحرافها و التقاطها و لغزشهای فکری و رفتاری را به اعوجاج و ضعف در متدلوژیها منسوب مینمود.
ـ نقشآفرینی در تدوین قانون اساسی کشور
پس از وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی، سید منیرالدین حسینی بهدلیل دغدغههایی که نسبت به امر ادارۀ اسلامی داشت، جزو کسانی بود که در فرایند تدوین قانون اساسی اندیشهورزی کرد و یکی از چهار پیشنویس مطرحشدۀ قانون اساسی را ایشان تنظیم و پیشنهاد نمود. وی بعد از ارائۀ این پیشنویس، برای شرکت در انتخابات خبرگان قانون اساسی ثبتنام کرد و با رأی مردم شیراز وارد این مجلس گردید و فعالیتهای جدّی و اثرگذار در تدوین قانون اساسی داشت، بهگونهای که در تصویب «اصل ولایت فقیه، اصل حاکمیت ملی و جایگاه قوا، اصل نظارت شورای نگهبان، اصل مربوط به واگذاری فرماندهی کل قوا به ولی فقیه و…» نقش مؤثری ایفا کرد.
سید منیرالدین حسینی بهواسطۀ حضور در مجلس خبرگان قانون اساسی و ارتباطات زیادی که با مسئولان و مدیران اجرایی کشور داشت، درک دقیق و واقعبینانهای از مسئلۀ اداره و حکومت پیدا کرد و متوجّه شد که با اکتفا به قانون اساسی، که شاکلۀ کلی نظام اسلامی بود، نمیتوان پیادهشدن اسلام در عینیّت را تضمین کرد، بلکه پیاده کردن اسلام، ابزار و منطق میخواهد تا با آن بتوان احکام و معارف دینی و آرمانهای نظام اسلامی را در مناسبات اجتماعی جریان داد.
ـ دغدغه جریان دین در عینیت، بعد از تصویب قانون اساسی
ایشان بعد از تصویب قانون اساسی شش ماه به نحوۀ جریان دادن اسلام در عینیت و دستیابی به تمدّن اسلامی اندیشید و به این نتیجه رسید که در کنار منطق استنباط شرعى، که عهدهدار حجیت استنادات شرعی است، به منطق دیگری به نام «منطق انطباق» نیاز است که عهدهدار تطبیق «احکام الهی» بر «نظامات اجتماعى» باشد و مانع از خطا در این امر گردد و راه را بر توجیه مشروعیت الگوهاى مادى اداره کشور مسدود کند! ایشان در آن زمان بر این باور بود که تفقه دینى در حوزۀ احکام و اعتقادات، علاوهبر اتقان و حجیت، از جامعیت و کفایت در امر اداره نیز برخوردار است و تنها فقدان منطق انطباق، موجب ناتوانى در هدایت نظامات اجتماعى از پایگاه معارف دینى گردیده است.
سرآغاز انقلاب فرهنگی دانشگاهها در سال ۱۳۵۹، نقطهعطفی در جهاد علمی و فرهنگی مرحوم استاد حسینی به شمار میرود. ایشان، آن زمانۀ پُر تبوتاب و حسّاس را مغتنم شمرد و با تمامی وجود کوشش نمود تا اعماق انقلاب فرهنگی را برای نخبگان حوزه و دانشگاه، بشکافد و تشریح کند. او میدانست که اگر این فرصت بزرگ تاریخی قدر نهاده شود، با پیدایش هماهنگی عمیق در دو کانون مولّد علم کشور (حوزه و دانشگاه)، این دو مرکز سازندۀ جریان علمی و فرهنگی، در یک امتداد قرار خواهد گرفت و مکانیزم مناسبی برای تحقق عینی دین فراهم خواهد گردید و آیندۀ انقلاب اسلامی را در میان امواج متلاطم جهان مادی، تأمین و تضمین خواهد کرد.
ـ تأسیس فرهنگستان علوم اسلامی
با این نگاه به انقلاب فرهنگی و بهمنظور تلاش سنگین علمی در انجام مقدمات و الزامات این امر، سید منیرالدین حسینی به تأسیس دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی همّت گماشت و بهعنوان اولین قدم، مجمع مقدّماتی فرهنگستان علوم اسلامی را در فضای خروشان و فراموشنشدنی حضور دانشجویان و اساتید دانشگاههای کشور در قم، برگزار کرد. از آن پس نیز پنج مجمع مقدّماتی دیگر در دانشگاههای شیراز، اصفهان، کرمان، تبریز و نهایتاً قم برگزار گردید. ایشان در آن مجامع، ضرورت و اهداف تأسیس این نهاد علمی و پژوهشی را مطرح کرد و در پایان با اعلام آغاز به کارِ رسمی «دفتر مجامع مقدّماتی فرهنگستان علوم اسلامی»، آن را پایگاه فعّالیّتهای آکادمیک در سیر تحقّق انقلاب فرهنگی قرار داد. ایشان اصل «تمدّنسازی الهی بر مبنای مذهب حقّۀ جعفری اثنیعشری» و «اصالت روش اصولیون و طریق فقاهت سنتی متداول حوزههای علمیه» و سایر اصول ارزشی را در مرامنامۀ دفتر فرهنگستان علوم اسلامی گنجاند تا خط صحیح حرکت پژوهشی این مرکز را ترسیم نماید. استاد حسینی با این نگرش تمدّنی به انقلاب اسلامی مینگریست و تفکر حکومتی را در مقیاس تمدّنسازی اسلامی برای زمینهسازی عصر ظهور تفسیر مینمود.
ـ عبور از «منطق انطباق» به «منطق هماهنگی»
با این رویکرد اجتماعی و تمدّنی، توجه استاد حسینی به ضرورتى دیگر و کاملتر معطوف شد و تحقیقات ایشان وارد وادى عمیق و پردامنهای گردید؛ ایشان به این نتیجه رسید که صرفاً با «منطق جریان احکام الهی در موضوعات اجتماعی (منطق انطباق)» نمیتوان جامعۀ دینی و تمدن اسلامی ساخت، بلکه ضروری است منطق استنباط هم تکامل پیدا کند و در مقیاس پاسخگویی به نظامات اجتماعی و مسائل مبتلابه حکومت دینی برآید. ایشان معتقد بود جامعه ما به تشتت و دوپایگی منطقی آشکار مبتلاست؛ زیرا ازیکسو مدیریت علمی را پذیرفتهایم و میخواهیم بر مبنای علم، جامعه را اداره کنیم و از سوی دیگر میخواهیم بر مبنای دین، آموزهها و ارزشهای دینی جامعه را بازسازی کنیم؛ لذا نوعی تعارض دائمی بین تفکر دینی و اندیشههای علمی وجود دارد که راهحل عبور از این تعارضها، هماهنگسازی «منطق فهم دینی» و «منطق معادلات عینی» است.
ـ تأسیس فلسفه چگونگی اسلامی
آنچه موضوع نظر ایشان و در دستور کار فرهنگستان علوم اسلامی قرار گرفت، موضوع فلسفۀ حاکم بر منطقها بود. سید منیرالدین حسینی دریافت که هماهنگسازی این منطقها، باید از پایگاه «فلسفۀ منطق» انجام گیرد وگرنه محصول منطق فهم دینی و منطق معادلات کاربردی هماهنگ نخواهد شد. بر این اساس، ایشان مسائل مهم فلسفی مثل «وحدت و کثرت، زمان و مکان، اختیار و آگاهی» را از نو و با رویکرد کاربردی و با هدف ساخت منطق عام و شامل، محور پژوهش قرار داد و موفق شد «فلسفه نظام ولایت» را بهعنوان فلسفۀ چگونگی اسلامی تولید نماید. این فلسفه میتواند از طریق تولید نرمافزار و سختافزارهای بنیادین، مبنای هماهنگسازی منطقهای مختلف گردد و «نظام استنباط»، «نظام کارشناسی» و «نظام برنامهریزی» را هماهنگ کند. این دستگاه فلسفی و روشی، در حقیقت همان نرمافزار پیشنهادی ایشان برای ادارۀ اسلامى جامعه است که میتواند ظرفیتی بزرگ در اختیار پژوهشگران و نخبگان جامعه قرار دهد و در مسیر تحقق «دولت اسلامی» و «جامعه اسلامی» و «تمدن اسلامی» به کار گرفته شود.
ـ رحلت استاد در سال ۱۳۷۹
استاد سید منیرالدین حسینی، بعد از یک عمر دغدغۀ پژوهشی و جهاد علمی در مسیر «جریان اسلام در عینیّت» و «چگونگیِ اسلامی شدنِ مهندسی توسعۀ نظام اجتماعی»، و تربیت شاگردان برجستۀ حوزوی و دانشگاهی، ازجمله استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری، در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۷۹ شمسی دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت. بهمناسبت رحلت ایشان، رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی)، آیتالله حائری شیرازی، آیتالله راستی کاشانی و بعضی بزرگان دیگر، پیامهای تسلیت صادر کردند.
ـ پژوهشهای برجای مانده
سید منیرالدین حسینی بهدلیل تلقّی ژرفی که از درگیری تمدّنی انقلاب اسلامی در برابر تمدّن غربی داشت، همواره در موضوعات عینی و مصداقی ورود میکرد و با رویکرد نظاممند، به طرح بحث و واکاوی مسائل مبتلابه جامعه میپرداخت و از منظر نگرش دینی و فلسفی و روشی خود، افقگشایی مینمود و لذا از ایشان، محتواهای گسترده و غنی در موضوعات مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به یادگار مانده است. در نگاه کلی، حدود ۳۵۰۰ جلسه پژوهشی از استاد سید منیرالدین حسینی ثبت و ضبط شده است که عناوین اصلی آن را میتوان در سه دستۀ کلیِ «فلسفی، روشی، مصداقی» بیان کرد:
۱ـ مباحث فلسفی، شامل «اصالت ربط، اصالت تعلق، فلسفۀ نظام ولایت، علمشناسی و سایر موضوعات فلسفی» (۴۸۳ جلسه)؛
۲ـ مباحث روشی، شامل «روش عام مدلسازی، مدل تحقیق، مدل بانک اطلاعات، مدل شبکۀ تحقیقات، روش تفقه، روش علم و روش برنامهریزی» (۱۷۳۸ جلسه)؛
۳ـ مباحث مصداقی، شامل «ولایت فقیه، تحول در حوزه، تحول در دانشگاه، مدیریت اجتماعی، سیاست و امنیت، فرهنگ و توسعه، مسئلۀ اقتصاد، مدل صنعت، مناظرۀ سازمانی، ارتباطات و مخابرات، طرح تعاونیها، زن و خانواده، و موضوعات دینی و اجتماعی دیگر (۱۳۶۲ جلسه).
ـ گزیده مواضع و دیدگاهها
ـ حمایت از مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای، حمایت از اسلام و حمایت از نبی اکرم(ص) است.
«حمایت از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای، حمایت از اسلام و حمایت از نبی اکرم (ص) است. ایشان نماینده اسلام، نماینده رسول خدا (ص) و نماینده حضرت بقیهالله(عج) هستند. و معدودی که با وی مخالف میکنند، میخواهند بگویند حکومت دینی نباشد و حکومت هوای نفس باشد! اگر کسی معرفت به ایشان دارد و به خاطر ایشان راهپیمایی میکند، باید بداند که طرفداری از چه کسی میکند؟ بعضی از مواقع انسان برای تنوع و تفریح حرکت میکند و یک وقت هم انسان به خاطر خدا و برای حمایت از اسلام حرکت میکند».
***
ـ گاهی یکعدّه از مقدّسین که میخواهند به آیتالله خامنهای حمله کنند، دعای بر حضرت ولی عصر(عج) میکنند! این دعا ازقبیلِ گریههایِ مقدّسینِ نهروان است.
«در زمان شاه، فردی بود که با یک “پاسبان”، خُردهحساب پیدا کرده بود. او میخواست دقدلی خودش را بر سر پاسبان در بیاورد. میگفت زنده باد شاه، و توی گوش پاسبان میزد! دادوقال میکرد و پُشتِسرِهم میگفت زنده باد شاه! پاسبان که دستپاچه شده بود میگفت: من که به شاه جسارتی نکردم! ولی او میگفت “این پدرسوخته، احترام به شاه نگذاشت” و توی گوشِ پاسبان میزد! حالا گاهی یک عده از مقدسین که میخواهند به آیتالله خامنهای حمله کنند، دعای بر حضرت ولی عصر(عج) میکنند! میگویند: مظالم چقدر زیاد است! آقا خودت بیا و درست کن؛ هیچ کس نمیتواند.
به نظر ما این حرف، بهمعنای نفی آن حکومتی است که حضرت ولی عصر(عج) ایجاد فرمودهاند. ای بیانصاف! در دنیا نور اسلام درخشیده، و رئیس کفار، از [نورِ] اسلام دارد پِلک میزند. رژیم صهیونیستی که، در سالی که جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل بود، در نزدِ یک عده بهعنوان قدرت لایزال شناخته میشد، حالا به دست بچههای حزبالله به ذلّه درآمده؛ سرمایهداران یهودی امریکا به ذلّه در آمدهاند. آمریکا تحریم اقتصادی میکند، در بوق هم میکند، ولی شکسته میشود؛ نفوذ کلمهاش از بین رفته. خدا میداند، آنهایی که اهل عبادتاند و اهل امور سیاسی نیستند، مقدار زیادی از زمان را باید نماز شکر بگذارند و دعایِ به آیتالله خامنهای و دعایِ به این پرچم بکنند. آن [نوع] دعایِ به امام زمان(عج)، از دعاهای خطرناک است. در آن دعایِ به امام زمان(عج)، شکرانهٔ لطف امام زمان(عج) نیست. آن دعا، ازقبیلِ گریههای مقدسینِ نهروان است.»
***
ـ فلسفهای در خدمت سیاستهای رهبری
«ما در این وضعی که الان هستیم تکلیفی نسبت به فرمایشات مقام معظم رهبری داریم و آن اینکه باید دستگاه فلسفی ما، «ابزاری» در اختیار سیاستهای مقام معظم رهبری برای ایجاد «شرایط فرهنگی جامعه» قرار بگیرد.»
***
ـ انقلاب اسلامی اگر «آن تلاشی که در جبهه شهید میداد» را نظاممند کند تا برای صنعت هم ایثار کند، در صنعت هم در جهان، حرف اول را خواهید زد.
«باورِ اینکه آلمانها قوم برترند، صنعت آنها را آنقدر بالا برد که نصف دنیا را گرفتند! اگر شما هم “آن تلاشی که در جبهه شهید میداد” را نظاممند کنید تا برای صنعت هم ایثار کند، در صنعت هم حرف اول را خواهید زد! من آرمانگراییِ اسلامی را در همه ابعاد قطعاً بسیار شدیدتر از آرمانگرایی آلمان میدانم. در مقنّن کردنِ نظامِ فلسفی حتماً قویتر میدانم. در فلسفه حرکت، حرف اسلام بیشک بالاتر از حرف هگل است. نظام مناسکِ پرورشی اسلام هم از مناسک پرورشی آلمان قطعاً قویتر است. در ارتباط با حقایق عالم هم حرف و فعل آنها به عُجْبِ ملی، یعنی به شیطان و انانیتِ نفس، بازمیگردد. انانیت انسان، قدرتش کمتر از حقایقی است که به دستِ ائمه طاهرین (علیهمالسلام) است. اگر شدتِ اینها پشتسرِ تولید، نظاممند شود، تولید ناخالص ملی قطعاً تولید ناخالص رشدآور میشود. همانگونه که غیرتِ آلمانی توانست اختراع بزرگ تحویل دهد، متقابلاً ما انگیزش اسلامی و انقلابی را برای اختراع مادی، اساس قرار میدهیم. [در این صورت] حتماً در ارتباطات و کلیه وسایل، از آنها پیشرفتهتر خواهیم شد. شما باید کارآمدیِ برتر تحویل دهید. اگر کارآمدیِ برتر را تحویل دادید دیگر اسمش را هواپیما بگذارید یا چیز دیگر فرقی ندارد. باید سرعتِ حمل و نقل شما از آنها بالاتر باشد.»
***
ـ نظام پرورشی اسلام، انسان را تبدیل به اسلحه میکند، آن هم بالاترین اسلحهها.
«در انقلاب اسلامی، چه در جنگ و چه در مقابل شاه، خون بر شمشیر پیروز بود، نه اسلحه در برابر اسلحه. نظام پرورشی اسلام انسان را تبدیل به اسلحه میکند، آن هم بالاترین اسلحهها. هیچ سلاحی در اسلام بالاتر از بنده مؤمن نیست. قدرت روحی مؤمن و به استقبال خطر رفتن و «ریسک خطر» را به حداکثر رساندن به صورت اجتماعی، از کلیه آیاتی که درباره قتال با کفار هست، در قرآن ظاهر است. مسئله، مسئله معامله با خدا است؛ خدا طرف خرید است. مسئله برتری یک اعتقاد و یک قاطعیت است که بهصورت برتری تحرک سازمان درآمده. مسئله برتری یقین مؤمنین بر کفار است. یقین مؤمنین که در آن یک ذره اضطراب نیست، نسبت به یقین کفار به دنیا که در جنگ، احساس به خطر افتادن آن (دنیا) را میکنند و سراسر از خوف و اضطراب میشوند و تن به اضطراب کوچکتر میدهند؛ و وقتی به مرگ میرسند که اضطراب بزرگتر است، قدرت تصمیمگیری آنها شدیداً تضعیف میشود. به حداکثر رساندن ریسک خطر، اگر خلق و خوی همه یک ملت و مجموعه شد، تکنولوژی متناسب با خودش را برای توسعه قدرت میطلبد. سنخ تکنولوژی نظامی آن با سنخ تکنولوژی کسی که میترسد از جان خود و ریسک را به حداقل میرساند متفاوت است. این دو ماشین جنگی، لوازمشان یکی نیست. اینجا تشریفاتی برای رئیس نمیخواهند. رئیس با همه مؤمنین داخل یک صف میایستد، نماز میخواند، یک گونه وضو میگیرد. برخلاف دستگاه کفار که الگوی خوراک، خواب، نشست و برخاست، و امنیت رئیس را متفاوت میگذارند، تا وجودش را طوری بکنند که دیگران بپذیرند که باید فدای او بشوند. [در سازمان ایمانی] چنین چیزی نیست. مدیر جنگ، راسختر از همه، جلوی دشمن است.»
***
ـ آن کسی پهلوان میدان است که «نظامات اجتماعی» را میسازد؛ آن کسی است که تخصیصِ «قدرت و اطلاع و ثروت» را به دست میگیرد.
«در مقابل اسلام، خدا شاهد است که بهائیت قرار ندارد! قادیانی قرار ندارد! یکسری عقائد ضعیف در این طرف و آن طرف، در مقابل اسلام قرار ندارند! آنها پهلوان میدان نیستند! چه کسی پهلوان میدان است؟ آن کسی پهلوان میدان است که «نظامات اجتماعی» را میسازد؛ آن کسی است که تخصیصِ «قدرت و اطلاع و ثروت» را به دست میگیرد. شما اگر توانستید متاع خودتان را به اهل دنیا ارائه دهید، این جریانهای اعتقادیِ ضعیف را باد میبرد! اگر شما مدعی متاعی هستید که سعادت بشر را میتواند تأمین کند، جایی برای وجود آنها باقی نمیماند. اگر شما توانستید انقلاب در ایجاد نظامات اجتماعی و انقلاب در معرفت بشر ایجاد بکنید، جایی برای آنها باقی نمیماند.»
***
ـ زنان پنج دسته هستند. زنان میتوانند یک لباس ساده را با پنج انگیزۀ متفاوت بدوزند!
«گاهی مادری برای فرزندش لباسی میدوزد و هدفش این است که لباس فرزندش را بهگونهای زیبا بدوزد که وسیلهٔ تفاخرش به مردم باشد. این یک نوع حساسیت و یک گونه انگیزه است که منشأ چنین عملی میشود. دوم اینکه زن لباس را برای تفاخر فرزندش نمیدوزد، بلکه این کار را برای خشنود شدن شوهرش انجام میدهد. طبیعتاً این نمونه، یک سطح بالاتر از قبلی است. سطح بالاتر از این هم فرضاً به این صورت است که زن آن لباس را تنها بهخاطر خشنودی شوهرش نمیدوزد، بلکه بهخاطر خدا صرفهجویی در زندگی را لازم میداند. او خشنودی خدا را میطلبد، گرچه از شوهرش هم قدردانی میکند. ته قلب و محور و بنیان قلب او بر محبت نسبت به خدا استوار است، لذا احترامی هم که به شوهرش میگذارد احترام الهی است، مادی نیست و برای جلب یک نفر به خود و فریفتهگری نیست. طبیعی است که این رتبه نسبت به مراتب قبل والاتر است.
یک رتبه از این والاتر هم متصور است و آن اینکه زن بگوید من در این کار طالب رضای خدا هستم، اما نهتنها در شکل خشنود نمودن شوهر؛ چون در عین اینکه به شوهر احترام میگذارم، ولی انجام این کار تنها در شکل خشنودی شوهر ـ که طبیعتاً رضای خدا هم در این است ـ برای من کوچک است و من به این حد قانع نیستم و به دنبال امری بالاتر و والاتر از این هستم، فرضاً میگوید نظام اسلامی ایران در مقابله با استکبار، از نظر ارزی (ارز خارجی) دچار مضیقه است و لذا من در این فکرم که در حد توانم و به هر اندازه که میتوانم لباس بچه یا شوهرم را خودم بدوزم و راضی نباشم که لباس از سایر کشورها به ایران وارد شود تا منجر به هزینۀ ارزی گردد؛ چون ما دچار محدودیت ارزی هستیم. یا فرضاً بگوید موازنۀ ارزی متأثّر از الگوی مصرف است که من هم یکی از مصرفکنندگانم، لذا من تاب تحمل پایین آمدن ارزش ارز را ندارم و لذا سعی میکنم به مقدار قدرت خودم، سهیم در مشکلات ارزی نباشم. اگر در این مثال دقت کنید درمییابید که این زن به «نظام ولایت» توجه دارد و میگوید: «من میخواهم به این نظام کمک کنم». این، بالاتر از مرتبه قبل است. این رتبه را «رتبه کلان» مینامم.
حال از این رتبه هم پا فراتر میگذاریم و ارتباط امور زنان با تکامل اجتماعی را، در قالب رابطه دوخت یک لباس با تکامل اجتماعی، اجمالاً مطرح میکنیم. آن زنی که فرضاً میگوید: کل نظام به منزلت یک دستگاه پخش (دستگاه بلندگو) است و یک «پرچمدار» و رهبری است که از طرف «نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم» میخواهد به وسیله این دستگاه، صدای اسلام را به جهان برساند، لذا من نباید بلندگوی اسلام را ضعیف کنم، من باید بگذارم این صدای «تاریخی» به گوش مردم جهان برسد، من نباید با «مصرف» خود در راه تکامل بشر سنگاندازی کنم.»
***
ـ جوان نمیتواند ازدواج کند، به نظام فحش میدهد و مطالبهٔ «آزادی» میکند! این «آزادیخواهی» ناشی از «دموکراسیخواهی» نیست؛ ناشی از «تحقیری» است که «مدل سرمایهداری» و «اختلاف طبقاتی» بر این ملت تحمیل کرده.
«نیاز جنسی و نیاز اقتصادی عجیب به هم گره میخورند. یعنی «بستر طبقاتیْ» فرد را تحقیر میکند؛ وقتی تحقیر کرد، درواقع به او میگویند: «تو دیگر نمیتوانی زندگیِ آبرومندی داشته باشی! نه تا ۲۶ سال، بلکه تا ۳۶ سالگی و بالاتر. لذا برو و سالها در انتهای صف بایست! اگر بخواهی ازدواج کنی نیز باید انتهای صف بایستی و فعلاً زندگی با احساس حقارت را بپذیر!». این برای جوان بسیار تلخ است. در این صورت، جوان میخواهد محدودیت ارزشی را بشکند؛ میخواهد انتقام بگیرد. اینکه جوان «هیپی» میشود یا دختر موی سرش را بیرون میگذارد، میخواهد بگوید «پس من نیز محدودیت ارزشی را نمیپذیرم». این عملِ جوان، دقیقاً عکسالعملِ تحقیرِ جامعه بهوسیلهٔ سرمایه است؛ درحالیکه نام آن را «آزادی» میگذارد. آزادیِ فردی وقتی پیدا میشود که شما ابتدا «تحقیر» کرده باشید. اگر «تجلیل» کنید کسی نمیگوید آزادی میخواهم! آن موقع که انقلاب در اوجِ جوشوخروش بود حرفِ آزادی طرفدار نداشت. حتی اگر رادیوهای بیگانه نیز بسیار تبلیغ میکردند حرف دموکراسی در زمان جنگ طرفدار نداشت! الآن برای جوانان لبنانی، حرف آزادی فریبنده نیست؛ زیرا احساس هویت و احساس کرامت میکنند و «کریمتر شدن بهوسیلهٔ ایثار» را آرزو میکنند؛ چون کسی استیثار نمیکند و نمیگوید «تو باید ذلیل و زیردست من شوی و مذهب هم مهر و امضایش را پای آن بزند».
حال، وقتی از یک طرف، شما مصرف کالای لوکس و سفرِ کیش را تبلیغ و تجلیل میکنید و اعتبارات را مادی میکنید، و از طرف دیگر، نظام هم «اسلامی» است، چه انتظاری از جوان دارید؟ بعد از تحقیری که نسبت به جوانها میکنیم و میگوییم: «اگر تو بخواهی زندگی آبرومندی داشته باشی، فعلاً باید آخر خط بایستی و چون آشنایی و رابطهای هم با هیچ جناح و گروهی نداری، بنابراین کسی از تو حمایت نمیکند»، آیا این جوان واقعاً محدودیتهای ارزشی شما را مقدس خواهد شمرد؟! (فقط آن جوانی اینگونه خواهد بود که ملکهٔ عدالت پیداکرده باشد؛ یعنی بر نفس خود حاکم شده باشد و بگوید: «من اصلاً اعتراض نمیکنم». بنا بر آنچه عرض شد، من اساس آزادیخواهی جوانها را [مطالبهٔ] «دموکراسی» نمیدانم.
پس از اینکه سهام شرکتهای اقماری دولت را درست کرده و نحوه مدیریت آن را خصوصی کردید و «سرمایهداری»، با یال و کوپالش، استقرار پیداکرده است، هویت اولیهٔ (هویت انقلابیِ) جوانان را متلاشی کرده و موردحمله قراردادید و هویت آنها را هویتِ پول کردید، در این صورت، آنها میگویند «اینها خودشان برای پولدارها همهچیز درست میکنند و برای قدرتمندان سیاسی هم که همهچیز فراهم است (یعنی هم پسر تاجر میتواند زن بگیرد و هم پس فلان آخوند)، امّا میگویند این چیزها برای تو حرام است؛ تو برو تِی بکش!». در پاسخ، جوان نیز میگوید: «هیچ برهانی را قبول ندارم! آیا بائُک تَجُرّ و بائی لاتَجُرّ؟! آیا غریزه جنسیِ تو ارضا شود و غریزه جنسیِ من ارضا نشود؟! آیا محدودیت جنسی برای من چوب آخر است که میزنید؟ یعنی محدودیت مالی که دارم، محدودیت مقامی هم دارم، حال میگویید محدودیت جنسی هم داشته باشم؟! پس اگر اینگونه است من دموکراسی را میخواهم تا حداقل آزاد باشم و بتوانم دهنکجی و اعتراض کنم!» در این صورت، همین جوان علیه نظام نیز فعالیت میکند.»
***
ـ «بُحران»، پدرِ تغییر صنعت است. استقبال از بحران و حل کردن بحران به نفع توسعۀ صنعت، متناسب با توسعه اسلامی، یکی از سؤالات استراتژیک صنعت است.
«آیا بحران، نگرانکننده است یا بحران یک «فرصت طلایی» است؟ بحران را اگر هر کس بتواند در جریان مقصدش به کار بگیرد راه طولانی را خیلی نزدیک میکند. بحران یعنی «پیدایش یک اختلاف سطح، یک قدرت، یک فرصت»، که «امکان به هم ریختن انتظارات و تغییر جهت» را ایجاد میکند؛ یعنی بحران، [هم] میتواند «پدر تغییر صنعت» بشود، [و هم] میتواند هم «وسیله اسارت در صنعتِ غیر» بشود. «مدیریت بحران» برای ما یک مدیریت بسیار مهمی است. در این صورت آیا بهتر نیست که ما تلاش کنیم که درست بشناسیم بحرانهایی را که برای ما میتواند حداکثر نفع را داشته باشد؟ و خودمان بسترسازیاش را بکنیم؛ بدون اینکه لزوم باید داشته باشد جنگ سیاسی بکنیم. ایجاد بحران و حل کردن بحران به نفع توسعه صنعت متناسب با توسعه اسلامی، یکی از «سؤالات استراتژیک صنعت» است. به استقبال بحران رفتن و هدایت کردن بحران در جهت حل مشکلاتمان؛ یعنی مثلاً نفت قیمتش کم شد، این را باید چه کارش کنیم؟ به هر حال یک بحران است. این را چند رقم میشود به آن برخورد کرد: یکی این که به روی خودمان نیاوریم الا اندرزگونه با ملّت حرف بزنیم و بعد هم سعی کنیم که از هر راهی که شد قرض کنیم! من این را اسمش را میگذارم «برخورد پیرزنی به حادثه»! او منفعل از حادثه هست، حالِ برخورد به حادثه را ندارد و میخواهد شهامت خودش را هم حفظ کند. پیرزن آبرومندی است که نمیخواهد آبرو را ببازد. او غیر از کسی است که اگر قیمت نفت کم بشود، آن را اساس قرار میدهد برای یک دسته «تبلیغات» و یک «تغییر جهت اصولی». به هر حال «ملت تحقیر را نمیپذیرند». از کجا، تا چه حد ما میتوانیم آغاز بکنیم که حتی انگیزههای غیرمذهبی را اول کار تحریک کنیم، بعد شیب آن را بدهیم به طرف مذهب؟ باید توجه داشته باشیم ببینیم آیا ما بحران را میتوانیم اساس قرار بدهیم برای تغییر اخلاقها؟ به هر حال اشتباهی صورت گرفته یا هر چه؛ اتفاقی که افتاده، فعلاً نظام سرمایهداری آمده. حالا بحران را میتوانیم بهترین دستمایه قرار بدهیم برای حل. باید به حدی از این مطلب استفاده کنیم و تغییر ساختار را زمینهسازی کنیم که آمریکا ببیند که اگر بخواهد با ایران برخورد منطقی بکند باید نفت را دو برابر بخرد، باید کارشناسهایش به او بگویند که محموله نفت ایران را شما هر طوری که هست یک کاری بکنید که قیمت آن جای مثلاً یازده دلار، بیست و دو دلار بخرند، تزریق پول بدون بها بشود تا بلکه اینها از این وضع در بیایند!»
***
ـ اگر یک نظامِ فکریِ برتر را در مدارس و دانشگاهها تدریس نکنید، جوانان جذب نظامهای فکری باطل خواهند شد.
«دستگاه باطل یک نظام فکری ساخته است. تو نیز یک نظام فکری برتر بساز که نظام فکری آنها را بشکند؛ یعنی رابطه بین «اعتقاد تا عمل اسلامی» را به نحو «منطقی» بیان کند. «نظام فکری» یک بروشور و خلاصهای از فرهنگ «اعتقاد تا عمل»، برای استفاده عموم است، که پایههای بخش تخصصی آن باید در اینجا پیریزی شود. به نظر میرسد ارائه، تعلیم و تعمیم یک بروشور و معرفینامهٔ خلاصه و سادهای از «فرهنگ اعتقاد تا عمل اسلامی»، در سطح مدارس و دانشگاهها، ضروری است، تا جوانان در فرهنگ مشتت جامعه، رها نشده و جذب نظامهای فکری باطل نشوند. ما نیازمند آن هستیم که دستگاهی بتواند رابطه بین اعتقاد و عمل را بهصورت مقنن مشخص کند، نظام فکری ایجاد نماید و بنیانش تکاملپذیر باشد. یعنی چه؟ یعنی شیعه در اصول اعتقادات، تکاملپذیر بودن را اعلام میکند؛ یعنی گمانههای جدید و جمعبندیهای جدید را میپذیرد. علاوه بر آن، در امور اعتقادات، حجیت را تکامل میدهد.»
لیست پخش
برای هر یک از ویدیوهای خود مقداری محتوا اضافه کنید، مانند توضیحات، رونوشت یا پیوندهای خارجی. برای افزودن، حذف یا ویرایش نام برگه ها، به برگه ها بروید.
برای هر یک از ویدیوهای خود مقداری محتوا اضافه کنید، مانند توضیحات، رونوشت یا پیوندهای خارجی. برای افزودن، حذف یا ویرایش نام برگه ها، به برگه ها بروید.