در ابتدا دکتر طاهری به معرفی اجمالی کتاب پرداخت و کارویژۀ اصلی کتاب را روایت و تصویرسازی صحیح از انقلاب اسلامی دانست. وی عنوان کرد که دو روایت «تقلیل گرایانه » و «سهل پندارانه» آفتها و انحرافهایی هستند که روایت انقلاب اسلامی را آشوبناک کردهاند. آسیب نخست به اختفای عظمت انقلاب اسلامی انجامیده، و آسیب دوم موجب شده است که پیچیدگیهای گذار از مرحلۀ نهضت به نهادسازی و جامعهپردازی سهلالوصول تلقی گردد. اساساً آنچه مرحلۀ دولتسازی مطلوب اسلامی را در چهار دهۀ گذشته دچار تعلیل و تعلیق کرده، تاثیرگذاری این دو روایت آفتزده بر فرآیند پیشبرد نظری و عینی این مرحله است. طاهری در پایان بخش نخست نشست تأکید کرد: نظریۀ «ناشناختگی خلاق انقلاب اسلامی» درصدد گشودن مسیری است که بتوان از این دو آسیب عبور کرد و الزامات و اقتضائات تأسیس یک دستگاه محاسباتی متناسب با نیازهای گذار به دولت مطلوب اسلامی را دریافت.
دکتر شریف لکزایی در مقام نقد، ابتدا به بیان محاسن کتاب پرداخت و گفت: این کتاب بهخوبی توانسته است از بیانات مقام معظم رهبری استفاده کند و ابتکار روشی خود را در نحوۀ بهرهگیری از این منبع به نمایش بگذارد. پس از مطالعۀ بخش نخست کتاب، در مواجهه با بخش رهنمودهای رهبری متوجه میشویم که این بیانات چقدر معنادار بودهاند و چقدر میتوانستند از منظر نظریهپردازی مورد دقت قرار بگیرند. برخلاف برخی آثار منتشرشده در حوزۀ رهبریپژوهی که صرفاً گزارههای منتخبی از کلام رهبری را کنار یکدیگر قرار میدهند، ما در این اثر شاهد مواجهۀ پرسمانی با اندیشۀ رهبری هستیم که عمق جدیدی از اندیشۀ ایشان را آشکار میکند.
دکتر لکزایی توجه به مقیاس تمدنی در دولتسازی اسلامی را از دیگر محاسن عمدۀ این کتاب شمرده و گفت: این کتاب مباحث نظری انقلاب اسلامی را معطوف به دولتسازی اسلامی مطرح کرده و به واکاوی تصویر نظری از دولت مطلوب اسلامی پرداخته است. نویسنده در این کتاب نشان میدهد که چگونه از همان انقلاب اسلامی در معرض طلیعۀ یک تمدن اسلامی نوین بودهایم. اگرچه در لابهلای کتاب میتوان احساس کرد که نویسنده با اندیشههای متفکران غربی بهخوبی آشناست و گاهی نیز در مواضع مناسبی به آنها ارجاع میدهد، اما اندیشههای متفکران غربی را محور کار خود قرار نداده و در نتیجهگیری متأثر از آنها نبوده است.
ایشان در قسمت دیگری از ارزیابی خود عنوان نمود: مهمترین مزیت کتاب یک ذره بیشتر از صفر را میتوان برقراری ارتباط میان اختلافها و چالشهای سیاسی جمهوری اسلامی با ابهامهای تئوریک در صورتبندی نظریۀ پشتیبان انقلاب اسلامی دانست. ایشان به سخنی از آیتالله جوادی آملی در همایش سیاست متعالیه ارجاع دادند که فرموده بودند: «انقلاب اسلامی، علوم و معارف وحیانی را از زندان آزاد کرد» یعنی با انقلاب اسلامی بود که ظرفیتهای اجتماعی اندیشۀ اسلامی مورد توجه صاحبنظران حوزه قرار گرفت. شهید مطهری در کتاب «درآمدیبر حکومت اسلامی» به این مطلب التفات دارد و به ارائۀ تصویری از حکومت دینی میپردازد. دکتر طاهری در این کتاب کوشیده است در این مسیر قرار بگیرد.
دکتر شریف لکزایی که در کارنامۀ خود آثار متعدد و مرجعی را در حوزۀ فلسفۀ سیاسی متعالیه دارد، به نقد جوانب فلسفی کتاب پرداخت و خاطرنشان نمود: اگرچه تفکیک دو تصویر «انقلاب سیاسی» و «انقلاب اجتماعی» برای درک نیازهای نئوریک جمهوری اسلامی ثمربخش است، اما در سطح عمیقتری باید به این پرسش نیز پاسخ داد که چرا فلسفۀ سیاسی و حکمت عملی در حوزههای علمیه -آنگونه که باید- پررنگ نیست؟ اگرچه کتاب به این مطلب توجه کرده و اهمیت و کارکردهای نظریۀ پشتیبان و نقش فلسفه را در این میان متذکر شده، اما مشخص نکرده است که این نظریه بر کدام مبنا و کدام دستگاه فکری باید استوار شود: فقه؛ عرفان؛ کلام یا فلسفۀ اسلامی و حکمت متعالیه؟! اساساً کتاب به صراحت نمیگوید که فلسفۀ پشتیبان این نظریه چیست و لذا این بحث نیاز به پردازش بیشتری دارد.
وی در ادامه گفت: نکتۀ دیگر این است که تبیین نسبت میان حوزۀ نظر و عمل نیازمند وضوح بیشتری است؛ اینکه آیا ابتدا میبایست بر مباحث نظری متمرکز شویم، سپس به حوزۀ عمل بپردازیم؛ یا بالعکس؟! اگر مبانی نظری را به دست آوردیم، اساساً چه تضمینی وجود دارد که حوزۀ اجرا از دستاوردهای نظری تبعیت کند و آن را بهدرستی پیاده نماید؟ اینکه امتداد انقلاب اسلامی چگونه به دولت مطلوب اسلامی میرسد، نیازمند تبیین بیشتر است. کتاب میگوید که ما با یک «انقلاب ناتمام» مواجهیم؛ اما پرسش این است که این انقلاب تا کجا ادامه دارد؟ یعنی آیا به انقلاب دیگری نیاز داریم؟! اینجا سخن امام موسی صدر جای تأمل دارد که گفتهاند: «یک جنبش وقتی به مرحلۀ ساخت نهاد و سازمان یا دولت میرسد، خاصیت اولیه خودش را از دست میدهد و ارزشهای اولیۀ آن تحتالشعاع قرار میگیرد». ما در انقلاب اسلامی با این مشکل چگونه باید مواجه شویم؟ وقتی انقلاب به نهاد تبدیل میشود، گرفتار حفظ وضعیت موجود میگردد و از نگاه ارزشی اولیه کاسته میشود. بهنظر میرسد که را نباید به حساب تقلیلگرایی گذاشت، بلکه واقعیت میدانی این است. اکنون در ضمیر مردم ما آرمانهای انقلاب اسلامی وجود دارد و در حوادثی همچون تشییع شهید سلیمانی خودش را نشان میدهد.
در بخش دیگر نشست، دکتر طاهری در پاسخ به نقدهای ناقد محترم گفت: در بحث صورتبندی اندیشۀ پشتیبان انقلاب اسلامی، سه سطح فکری را باید از یکدیگر تفکیک کرد: «آگاهی عمومی»، «طرح کلی اندیشه» و «فلسفۀ پشتیبان». آگاهی، مجملترین سطح عقلانیت است که در پیروزی انقلاب اسلامی نیز حضور مؤثر داشت. در سطح بعد، اندیشههای کلی و آرای اندیشمندانی همچون: مقام معظم رهبری، شهید مطهری، شهید بهشتی، امام موسی صدر و… قرار دارند که در قبل و بعد از انقلاب اسلامی مورد توجه بودهاند. صورت مستحکمتر این اندیشهها را باید در فلسفۀ پشتیبان جستوجو کرد. فلسفۀ اسلامی و خاصه حکمت متعالیه اگرچه میراث گران بهایی است که در این پیروزیها اثر داشته و دارد، اما از نظر مجهزشدن به یک اسلوب روشی منتهی به عینیت و میدان دچار نابسندگی روشی است. در کتاب یک ذره بیشتر از صفر سعی کردهایم این وضعیت را به تصویر بکشیم. دراینراستا، در مواجهه با میراث فلسفی گذشته نه قائل به گسستیم، نه تکرار سنت را پیشنهاد میکنیم؛ بلکه از راه سومی حرف میزنیم که میتوان آن را «توسیع روشی» نامید. یعنی با تکیه بر میراث گذشته، بهمنظور ابداع و نظریهپردازی باید خلاءهای روشی فلسفۀ اسلامی را برطرف کرد و آن را به منطقی متناسب با خودش مجهز نمود. مسالههای زمامداری دراین عصر غیر از مسالههای گذشته هستند؛ بنابراین توسعهدادن به روشهای مواجهه با مسالههای عینی برای امتدادبخشی به فلسفۀ اسلامی ضرورت دارد.
دکتر طاهری در توضیح نسبت نظر و عمل عنوان کرد: تفکیک کارشناس از کارگزار، یکی از گسلهای چالشزا در حکمرانی امروز است. شاید چنین تفکیکی در حکومتهای قدیم امکانپذیر بوده باشد، اما در دولت مدرن، ارادۀ دانشپایۀ کارشناس تا تصمیمسازی نیز امتداد مییابد و کارگزار را ناگزیر از قبول نسخۀ او میکند. بنابراین، نظریهپرداز در عصر مدرن باید از روایت میدان تا برنامهریزی را در نظر بگیرد. در این کتاب توضیح دادیم که در فرآیند نظریهپردازی، فلسفۀ پشتیبان باید در پنج مرحله اعمال روش نماید: «روایت میدان»، «مدلسازی میدان» (تصویر معطوف به گذشته)، «(تولید نظریه» بهمنظور کشف دینامیزم و تحرک درونی حادثه، «نگاشت الگو» ناظر به وضعیت مطلوب و تصویرپردازی معطوف به آینده و نهایتاً «پیریزی دستگاه محاسباتی برای تولید و تدوین برنامه». وحدت این پنج مرحله منوط به فلسفهای است که دارای امتداد اجتماعی و سیاسی باشد. بدینترتیب، درک از میدان، تشخیص مسالههای عینی و چارهاندیشی برای حل آنها از یک وحدت نظری برخوردار خواهد بود. در جایی که «تصمیمساز» با «تصمیمگیر» از چنین وحدت نظریای برخوردار باشند، معنای گسل نظر و عمل عوض خواهد شد.
نویسندۀ کتاب «یک ذره بیشتر از صفر» بیان کرد: وجود خلاءهای تئوریک در تصویرسازی از دولت، مانع عمدهای برای رسیدن به حکمرانی شایسته در جمهوری اسلامی است. برخی از سندهای بالادستی ما در ترسیم معنای نظری دولت دچار اختلال هستند. مثلاً دولت در قانون اساسی، که عالیترین سند جمهوری اسلامی است، به چند معنای متفاوت به کار گرفته شده است. گاهی معنای نهادی، گاهی معنای حقوقی، گاهی معنای ساختاری و گاهی معنای فلسفی از آن فهمیده میشود. مضاف بر این، حتی ترجمه state به دولت که توسط میرزا ملکمخان انجام گرفته، ترجمۀ درستی نیست. معنای استیت در زبان لاتین، القاکنندۀ ثبات و قرار و دوام و استحکام است؛ در زبان فارسی دولت از یک وضعیت دستبهدستشونده و تغییر به نوبت حکایت دارد. دولتسازی در ادبیات رهبری با استحکام درونی نظام در پیوند است؛ درحالی که چنین توجهی را در نزد اندیشمندان سیاسی کشورمان کمتر مشاهده میکنیم.