در ابتدای جلسه، حجت الاسلام محمد متقیان تبریزی، مؤلف کتاب به بیان دو نکته “محتوایی و روشی” پرداختند. نکته محتوایی اینکه؛ مسئله «چگونگی» در امتداد مسائل فلسفی موجود است؛ نه جایگزین آن. یعنی علاوه بر تبیین فلسفی «چیستی و چرایی» عالم، باید به «چگونگی» عام شدن عالم نیز پرداخت و این هم ریشه در دغدغه مرحوم استاد سیدمنیرالدین حسینی (ره) دارد که مبنی بر ضرورت جریان دین تا عمل اجتماعی و عینیت داشته که لزوماً باید در لایههای فلسفی و عقلانی آن مطالعه شود. لازم به ذکر است؛ ضرورت فلسفی بحث از «چگونگی» عام حرکت، از ضرورت انقلاب اسلامی برخاسته است.
نکته روشی و ساختاری هم این است که بنای کتاب مذکور بر پژوهش یا تطبیق با مباحث فلسفی موجود نبوده است و آن رویکرد باید در جای خود مورد توجه قرار گیرد. بلکه هدف، تبیینی روان و اجمالی از کلیت طرح مسئله چگونگی در مقیاس فلسفی بوده است.
در ادامه جلسه، ناقد محترم، حجتالاسلام امین اسدپور، ضمن تقدیر و تشکر از اقدام مؤلف و همچنین فرهنگستان علوم اسلامی، مبنی بر تدوین مباحث بنیادین استاد حسینی (ره) و فراهم شدن زمینه تفاهم علمی، بازگشت به آراء علامه حسینی را ضرورت امروز جامعه علمی و نخبگانی دانستند. ایشان همچنین مزیتهایی را برای این تألیف ذکر فرمودند از جمله؛ ۱. روان و قابلفهم بودن تقریر اندیشه ۲. ارائه مستندات علمی از مباحث استاد حسینی در پایان هر درس و ۳. بیان آموزش و درس گفتاری کتاب.
نقدهایی توسط حجت الاسلام اسدپور به این تألیف وارد شد که بهطورکلی می توان به چهار مورد آن اشاره نمود:
- خلأ یک روایت رسمی توسط فرهنگستان از سیر فکری و اندیشه علامه حسینی در مقدمه این کتاب یا در جای دیگر بهعنوان مبادی تصوریه مباحث کتاب.
- با توجه به اینکه این لایه از بحث فلسفی، امتداد فلسفه اسلامی است، روایتی روشن از فلسفه اسلامی لازم است تا معلوم شود نقاط قوت و ظرفیتها و فرصتهایی را که فلسفه اسلامی در اختیار طرح و بسط این مسئله قرار داده چیست؟ تا احساس تأسیسی بودن و نفی سنّت فلسفی برای مخاطب ایجاد نشود و امتدادیافتگی را احساس کند.
- بیان و سطح مباحث، از یک بحث فلسفی ثبوتی و هستی شناسانه به یک بحث عقلانی و معرفتشناسی مدرن، تقلیل یافته است. در آن، مدیریت دانش فلسفی بیشتر به چشم میخورد تا یک بحث فلسفی.
- یک نقد بنایی هم بیان شد مبنی بر اینکه اساساً با چه استدلالی ادعا میشود که فلسفه موجود به این سطح از مسائل فلسفی، یعنی چگونگی نپرداخته است؟ اعتبارات علامه طباطبائی و از این دست مباحث، به دنبال همین دغدغه بوده است.
مؤلف محترم کتاب، در جواب نقدِ “تقلیل یافتگی بحث فلسفی و شبهه نگاه پراگماتیسمی و عملگرایانه به مباحث” بیان کردند که اقتضائات پرداختن به مسئله چگونگی چنین است که به واقعیت از منظر چگونگیها توجه شود، نه اینکه رویکرد عملگرایانه و تنوع معرفتشناختی در میان باشد. همه حوزههای عمل و نظر به قواعد عام حرکت مبتلا هستند و بر همین اساس ممکن است که به اقتضاء مسئله فلسفی، رویکرد عمل گرایانه در مباحث تلقی شود.
در جای دیگر در پاسخ به نقد دوّم هم بیان داشتند که اشاره به ظرفیتهای فلسفه موجود در تبیین بحث کتاب بسیار مغتنم و مفید است؛ لکن با توجه به هدف تألیف از سویی و تنوع تلقیها و روایتهای موجود از مسائل و مبانی فلسفی موجود مابین مکاتب سهگانه فلسفی، زمینه تفاهمی فراهم نمیشد و ما را از هدف تألیف کتاب دور میکرد. لذا تنها به بحث اثباتی و غیرتطبیقی پرداخته شده است.
در پایان تبادلی در خصوص نقش فاعلیت و اراده انسانی در معرفت فلسفی از هستی در لایه چگونگی صورت گرفت که ناقد محترم بیان داشتند که در اینجا بهخوبی معلوم نشده است؛ اینکه آیا رویکرد این تقریر، حرکت از ذهن به عین است یا برعکس. معرفتشناسی مقدم شده یا هستیشناسی؟
مؤلف کتاب هم به درس دوّم یعنی «معیار صحت» و اصول کلی اشاره کردند که در اینجا پایگاه صحّت و معیارهایی است که برآمده از ذهن و فاعلیت انسان نیست و کاملاً محوریت واقع در درک این معیارها قابلملاحظه است. در خصوص معیارهای صحّت در شناخت واقعیت از منظر شدن و چگونگی، انکار آنها مساوی با اثبات آنها است. یعنی اراده انسان تابع است و امکان انکار نیست.